?مایا? (موکرجی) ساعتی پیش از مراسم ازدواجش با ?ریشی? (آبهیشک باچان) روی نیمکت پارکی نشسته است و به آینده فکر میکند. کنار او غریبهای نشسته به نام ?دِو? (شاهرخ خان) که حرفهایش درباره? زندگی مشترک و ازدواج، ?مایا? را نسبته به آینده خوش بین میکند. چند سال بعد ?مایا? و ?ریشی? ازدواج کردهاند و هیچچیز آنگونه که ?مایا? تصور میکرده پیش نرفته است. ?ریشی? او را دوست دارد اما ?مایا? چیزهای بیشتری از زندگیاش میخواهد. در سوی دیگر، ?دِو? که مشکل جسمیاش او را پرخاشگر و بدبین کرده، با ریا? (زینتا) سر میکند. زنی که به واسطه? مشکل ?دِو? سررشته? زندگی را بهدست گرفته و البته هر دو روابط آزادانه و منحصر به خودشان را دارند. زندگی ?مایا? و ?ریشی? با بچهدار نشدن ?مایا? به بنبست رسیده و ?دِو? هم زندگی خوبی با ?مایا? ندارد. ?سام? (آمیتاب باچان) پدر ?ریشی? وقتی نزد آنان میآید زندگی از دلباختگیاش به زنی ?کر? میگوید که بعدتر میفهمیم مادر ?دِو? است. ?مایا? و ?دِو? یک بار دیگر در یک ایستگاه مترو همدیگر را میبینند و درمییابند که صحبت قدیمیشان رنگ واقعیت گرفته است و بقیه اش رو برید ببنید چون اگه من همه رو بگم دیگه فیلم بی مزه می شه!